موسسه راهبردی دیده بان نوشت: تصاویر تهران در محاصره برندهای خارجی تصاویر تهران درون محاصره برندهای خارجی بازخوانی اسناد تاریخی درون سالهای کـه پیش روی داریم مـی تواند اقدام جالبی درون مواجه با تحریف ساختاری تاریخ ایران، تصاویر تهران در محاصره برندهای خارجی تصاویر تهران درون محاصره برندهای خارجی کـه توسط شبکه های ای و گروه های معارض بصورت جدی پیگیری مـی شود،باشد.
نشریـه رویدادها و تحلیل کـه از ماه های آغازین انقلاب اسلامـی تواست برخی فعالان و روزنامـه نگاران عرصه رسانـه ای آن ایـام بصورت مستمر منتشر مـی گردید،از جمله اسنادی تاریخی هست کـه علاوه بر اینکه تاکنون هیچ یک از نـهادها و رسانـه های داخلی اقدامـی درون جهت انتشار محتوای آن نکرده اند،مطالب ناب و تحلیل های دقیقی از روزهای سخت انقلاب درون مواجهه با گروهک ها و جریـان های سیـاسی دارد.
متن ذیل بـه بخش رصد اخبار اروپایی نشریـه رویدادها و تحلیل اشاره دارد کـه توجه مخاطبان را بـه آن جلب مـی کنیم:
ارتباط نامشروع رجوی
فیروزه بنیصدر همسر سابق مسعود رجوی طی مصاحبهای اعلام داشت کـه یکی از علتهای اصلی جدایی او از رجوی ارتباط نامشروع و مستمر رجوی با مریم عضدانلو و برخی دیگر از زنان و ان سازمان بوده است. تصاویر تهران در محاصره برندهای خارجی تصاویر تهران درون محاصره برندهای خارجی او ضمناً اظهار داشت کـه هرگاه یکی از افراد سازمان درون ایران اعدام مـیگردید، رجوی بـه منظور شخص معدوم وصیتنامـه تنظیم مـیکرد و درون این وصیتنامـههای ساختگی کـه درون نشریـه منافقین بـه چاپ مـیرسد حمایت از رجوی مضمون اصلی را تشکیل مـیداد.
رویدادها و تحلیلها – ش ۸ – خرداد ۶۴ – ص ۲۶
گفتنی هست مترجم شخصی رجوی بعنوان یکی از نزدیک ترین افراد بـه وی درون کتابی کـه بـه زبان انگلیسی منتشر شده هست عنوان مـی کند کـه مریم رجش از اعلام رسمـی ازدواجش با مسعود طی روابط نامشروعش درون فرانسه باردار مـی شود و توسط یکی از برادران رجوی بـه صورت مخفیـانـه بـه لندن سفر کرده و سقط جنین مـی نماید کـه صحه ای دیگر بر این مطلب تاریخی است.
خلع سلاح منافقین توسط دموکرات ها
بنا بـه گزارشات موثق، اخیراً پایگاهی جهت اقدامات خرابکارانـه و تروریستی بوسیله ی عراق درون اختیـارمنافقین قرار گرفته است. تصاویر تهران در محاصره برندهای خارجی تصاویر تهران درون محاصره برندهای خارجی تقریباً بعد از جدایی منافقین و حزب دمکرات بـه مقدار زیـادی بر حجم کمک های عراق بـه منافقین درون خاک عراق افزوده گشته و علاوه بر پایگاهی کـه قبلاً رژیم بعثی عراق درون اختیـار منافقین گذاشته بود پایگاه دیگری نیز بتازگی درون دسترس آنـها قرار گرفته است. بـه استناد خبر های رسیده هر چند هم اینک منافقین اقدامات خصمانـه علیـه جمـهوری اسلامـی درون منطقه کردستان ایران نداشته و تنـها گاهی بـه صورت پراکنده دست بـه اقدامات انفجاری و تروریستی مـی زنند لیکن همواره درون خارج کشور اینگونـه مـی نمایـانند کـه تنـها گروه فعال درون منطقه مـی باشند. مثلاً چندی قبل این گروه با نمایش فیلم هایی از مداوای بیماران کرد کـه عمدتاً درون روستاهای کردستان عراق فیلم برداری شده بو، درون صدد بهره برداریـهای تبلیغاتی بنفع خود بود.
بنا بر این با کاهش یـافتن حرکات و فعالیت های منافقین درون داخل کردستان ایران بر فعالیت های برون مرزی و حفاظت از مرزهای عراق توسط این گروهک افزوده شده است. منافقین کـه اینک سعی مـی کنند کمتر درون مناطق کرد نشین ایران رفت و آمد داشته و فعالیت نماید بتازگی درون یک حرکت برق آسا توسط عناصر مسلح حزب دمکرات خلع سلاح شده و اردوگاه نزدیک مرز آنان بـه محاصره دمکراتها درون آمده است. درون پی این جریـان تاکنون هیچگونـه عالعمل و واکنشی از جانب منافقین دیده نشده است.
نشریـه ۱۴- احزاب و گروهها – ص ۲۸
منبع : رجا نیوز
از افشاگری های خانم بتول سلطانی
عضو سابق شورای رهبری درون مقطع سالهای ۷۹ کـه تا ۸۵
بارها خانم هائی چه از خانم های جدا شده و چه انجمنـهای زنان حامـی حقوق زنان و چه شخصیت ها و حتی مردم از من بصورت خصوصی یـا ارسال ایمـیل خواسته اند کـه تا بـه موضوع حرمسرای رجوی و ظلم و ستمـی کـه بخصوص از زاویـه آنچه از عواطف و احساسات بر زنان سطوح بالا و همـینطور خیـانت بـه مردان گذشته هست و بـه اصطلاح صندوق خانـه مریم رجوی هست بگویم
من البته کـه برایم بعد از جدا شدن از تشکیلات این سازمان همواره سخت بوده کـه بـه این زوایـای تاریک بپردازم علت آن ریشـه مذهبی خانوادگی خودم و همـینطور مدت بیست سال اسیر اندیشـه های فرقه گرایـانـه از نوع غارهای تشکیلات سازمان مجاهدین رجوی باعث شده هست کـه هر بار از این بحث بگریزم. ببینید درون تشکیلات سازمان مجاهدین رجوی بعد ازگذشتن هر زن از انقلاب ایدئولوژیک یـا “بند الف” کـه اسم سازمانی همان طلاق گرفتن تشکیلاتی زن از شوهرش بـه خواست رجوی بود بعد از این طلاق یک مرحله دیگر بـه منظور هر زن بود بـه نام بند ب کـه درون واقع بند پیوند با رهبری رجوی است.
در این بند بـه منظور مردان این بـه این معنی هست کـه از همسران خود گذشته علاوه بر طلاق آن ها را همسر رجوی هم بدانند، و حرام کـه درون ذهن بـه آنـها نزدیک بشوند و از طرف دیگر تمام زنـهای سازمان را همـه مال رجوی بدانند. اما درون مورد زن ها بـه گونـه ای دیگر و خیلی عمـیق تر مطرح مـی شود و رجوی مـی گوید شاخص را مریم بگیرید و همچون او رفتار کنید یعنی این وسط شاید شما هم بسیـار شنیده بودید کـه مرتب مـی گفت مریم همچون خودش و از اینجا بـه بعد سر و کار ما زنـها با مریم رجوی بود و این وسط مریم واسطه ارتباط ما مـی شد با رجوی و نزدیک ما بـه رجوی.
مـی توانم ازبین مردانانی را نام ببرم کـه درون برابر دروغی بنام “انقلاب مریم” ایستادند از جمله “فرمانده افشار” آقای هادی افشار با نام مستعار سعید جمالی و یـا فرمانده فتح الله یعنی مـهدی افتخاری کـه رجوی بـه او چه کرد از تحقیر گرفته کـه تا لجن مال او کـه حتما درون یک فرصتی من از زاویـه خودم زندگی و سرگذشت آنـها را کـه چگونـه درون تشکیلات رجوی همچون خیلی های دیگر بدست مریم و مسعود رجوی تباه شد خواهم نوشت و البته خیلی ها هم نوشته اند و درون سایتها هست از تمام اینـها غم انگیز تر همـین مـهدی افتخاری بود کـه بعلت اینکه او نتوانست خود را برهاند حتی از جسد او هم تشکیلات سوء استفاده کرد و درون آخرین سالهای عمرش سعی د کـه او را شـهید کنند بـه منظور خودشان.
یـا آقای علینقی حدادی “فرمانده کمال” کـه حتی رجوی اجازه نداد درون قبرستان بچه های مجاهد خاک بشود و او را درون قبرستان متروکه ای درون کنار قرارگاه بدیع زادگان یعنی همانجائی کـه با سیـانورش توسط مـهوش سپهری “نسرین” کشته شد
حتی اگر دقت کرده باشید درون این مرحله رجوی کلا تمامـی مردها را کنار گذاشت و درون تبلیغات خودش گفت شورای رهبری تماما از زنان و صفی کـه تا تهران. و از آن مقطع تمامـی مردان را خلع رده کرد و بـه اصطلاح هژمونی را بـه زنـها داد یعنی مردها درون هر سطحی تحت مسئول زنـها شدند و گفت کـه هیچی مردی نباید تحت مسئول زن داشته باشد و این مرز سرخ بود مـی گفت ذهنش بـه روی او نباید باز شود چونکه همـه زنان تحت تملک رجوی بودند.
من درون همان اوایل حتی فکر نمـی کردم کـه مریم خودش حتی روسری اش را هم جلو رجوی بردارد و آن انقلاب را فقط درون حد ایدئولوژیک مـی دیدم و نـه برقراری ارتباط
اما بعد دیدم کـه بطور واقعی جلسه عقد با مسعود رجوی گذاشته شد. کـه هر کدام از این وقایع برایم مثل یک شوک بود. بهرحال من این قسمت را تو ضیح داده ام قبلا کـه جلسه عقد برگزار مـی شد و خانم ها تک بـه تک بایستی بله مـی گفتند و مصاحبه اش هست درون همـین سایت زنان اما بعد دیدم کـه مسئله حتی بـه عقد هم ختم نشد و بعد از آن ریل استثمار ما زنان ادامـه یـافت و مریم درون این مـیـان نقش تعیین کننده داشت.
مریم کـه خودش همسر سوم و دست نشانده رجوی بود، بـه منظور ما یک سلسله نشستهای طولانی مـی گذاشت و مـی گفت شماها درون واقع از همـه نظر بعنوان زن مسعود هستید، جنس رابطه و ذوب تو درون رهبری خیلی فرق مـی کند با جنس و ذوب شدن درون رهبری با مردها، بخاطر همـین وقتی مریم از بحث ها مـی گذشت و اعضا را بـه اصطلاح توجیـه مـی کرد، خیلی تیز و صریح بـه ما مـی گفت کـه شماها از این بعد درون حکم زن های مسعود هستید و مسعود شوهر شما است.
در زمستان سال ۱۹۹۸ درون جلسه ای کـه مریم رجوی آن را برگزار کرد دعوت شدیم و بـه ما گفتند کـه حتما هست کنید کـه تا کاملا تمـیز باشید و حتما همـه لباس ها و روسری های شما جدید و تمـیز باشد چرا کـه این جلسه، «حوض» شورای رهبری هست و حتما درون آن حوض « رهایی» اجرا کرد!!
حالت عجیبی بـه من دست داد و ترس و دلهره و فشار روانی داشتم بـه طوری کـه کنترل خودم را از دست دادم و از خودم سوال مـی کردم منظور از « رهایی» چیست؟! حس کنجکاوی نسبت بـه این موضوع پیدا کردم و تلاش مـی کردم کـه تا واکنش مسئول آن موقع خودم خانم «فائزه محبت کار» فرمانده مقر چهارم پایگاه اشرف را ببینم.
بالاخره زمان موعود فرا رسید. من بـه همراه تعداد زیـادی از اعضای زن شورای رهبری درون مقر فرمانده و رهبر کل آن زمان مسعود رجوی درون پایگاه «بدیع زادگان» درون منطقه ابوغریب بغداد حاضر شدیم. بعد از یک ساعت انتظار یکی از کارمندان دفتر فرماندهی کل کـه مسئول امور اداری و خدماتی مسعود و مریم رجوی بود نزد ما آمد و یک بسته ای حاوی حوله و لوازم و آرایش بین حاضران توزیع شد و گفت هراز شما کـه بدون رفتن و عطر زدن بـه اینجا حاضر شده حتما هست کند و عطر بزند و درون نـهایت پاکیزگی باشد.
من با خودم سوال مـی کردم کـه هدف از این کارها چیست؟! آیـا مسعود مـی خواهد ما را عریـان ببیند؟! چرا این همـه بر هست فوری و خصوصا درون این مکان یعنی درون مقر مسعود و مریم رجوی اصرار مـی ورزند؟!
با خودم کلنجار مـی رفتم و سعی مـی کردم خودم را بـه این نکته قانع کنم کـه این خواسته آن ها صرفا بـه منظور آزمایش مـیزان سرسپردگی ما بـه رهبری است. بعد از اینکه همـه آماده شدند بـه ما دستور دادند کـه وارد سالن «ایکس» شویم. ملافه های سفیدی بر روی فرش پهن شده بود. همـه سالن پوشیده از رنگ سفید بود. دو مبل سفید رنگ هم درون وسط سالن قرار داده بودند کـه رو بـه روی آن مـیزی بود کـه بر روی آن قرآن و آینـه و شمع های روشن و صندوق کوچکی کـه بعدا فهمـیدیم داخل آن گردنبندهای طلا وجود داشت و همچنین یک کیک چند طبقه و بزرگ قرار داشت. بعد از چند دقیقه هیـاهویی بـه پا شد و مسعود و مریم رجوی وارد آن سالن شدند و مسعود لباس راحتی و درون واقع لباس خانگی خود را بـه تن داشت و جوراب بـه پایش نکرده بود و مریم بی حجاب و با موی آراسته حاضر شد . مسعود بر روی مبل نشست و مریم هم درون مبل دیگر و درون کنار او نشست. سپس بلند شد و پشت سر مسعود ایستاد. یکی از خانم ها بـه او گفت چرا نمـی نشینی؟! مریم با لبخند گفت: «من این مبل را بـه منظور شما و همسران دیگر مسعود خالی گذاشتم!»
من از این عبارت «همسران دیگر مسعود» شوکه شدم! و از اینکه زنان عضو شورای رهبری کشف حجاب کرده اند غافلگیر شدم.
در آن لحظات قلبم بـه شدت مـی تپید و نمـی دانستم کـه نقشـه دقیقا چه بود؟! و مراحل بعدی آن چیست؟ فکر مـی کردم کـه قرار هست مـیزان سرسپردگی ما بـه رهبرمان و مـیزان تعهد ما بـه عهدی کـه با او بستیم و اعلام آمادگی ما بـه منظور ازدواج با او مورد محک قرار بگیرد. سپس درون یک نقشـه احتمالا از پیش تعیین شده مسعود از مریم پرسید: “مریم اینـها چه مـی خواهند؟! و چرا آن ها را بـه اینجا آورده ای؟”
مریم رجوی پاسخ داد: «به اینجا آمده اند کـه تا مراسم ازدواج بین خود و آن ها را برایشان اجرا کنی … مگر نگفتم کـه هر زنی حتما راه مرا درون پیش بگیرد؟! … من بارها و بارها گفتم کـه همـه زنان مجاهد خلق همسران تو هستند و این مساله ای جدی و واقعی هست و یک شعار نیست» سپس مریم بـه ما گفت: «هریک از شما حتما بـه تنـهایی بر روی این مبل و درون کنار مسعود بنشینید کـه تا مسعود خطبه عقد را بر شما بخواند و هر یک از شما حتما رضایت و موافقت خود را با ازدواج با مسعود اعلام کنید.»
بعد از اینکه مسعود رجوی دوباره خطبه عقد را گفت بخوانیم و صندوق کوچک روی مـیز گردنبند طلا بیرون آورد و آن را بر گردن هر یک از ما مـی بست و بعد از آن ما را درون آغوش مـی گرفت و مـی بوسید.
در اینجا بود کـه مریم رجوی بـه ما گفت: «شما از این بـه بعد همسران مسعود هستید»
ناگهان با اشاره شـهرزاد صدر، یکی از آهنگهای تند از مرتضوی و بعدی از منصور تو عزیز دلمـی………. و معین پخش شد بعد و درون برابر چشمان حیرانم متوجه شدم کـه زنانی با سطح بالاتر از ما کـه مـی دانستیم قبلا شورای رهبری شده بودند بصورتی عریـان بر روی ملافه سفید رنگ کـه بـه همـین منظور آماده شده بود آمده و درون حال درون آوردن لباسهایشان هستند و روبروی مسعود رفته و عاشقانـه بـه منظور او مـی خوانند کـه امشب مـی خوام مست بشم……..عاشق یکدست بشم ……… یـا …… و بعد با مسعود بوسه رد و بدل مـی د و یـا مسعود بـه بدن آنـها دست مـی گذاشت و اینجا بود کـه مسعود گفت: «این همان رهایی است»!!
سپس با صدای بلند بـه ما گفت: «شما بـه منظور من همچون زنان پیغمبرید یعنی ازدواج شما با فردی دیگر حرام است» سپس آیـه ۳۲ سوره احزاب قرآن کریم را قرائت کرد: ««یـا نساء النبی لستن کأحد من النساء إن اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض وقلن قولا معروفا». “ای همسران پیـامبر، شما اگر تقوا پیشـه کنید مانند دیگر زنان (عادی) نیستید، بعد با گفتارتان ناز و عشوه مریزید تای کـه درون دل او مرض (فسق و فجور) هست (در شما) طمع ورزد، و گفتاری نیکو (و دور از تحریک و ریبه) بگویید.”
اینجا بود کـه مریم رجوی دیگر زنان را تشویق مـی کرد کـه تا لباس های خود را از تن بیرون کنند و درون مقابل همسرش مسعود عریـان و بند!! و گفت: «چرا شما خودتان را بـه منظور مسعود نمـی کشید و باهم رقابت نمـی کنید و از او نمـی خواهید کـه تا بـه شما اجازه بدهد بـه تنـهایی وارد اتاق خواب او بشوید و با مسعود تنـها و شوید؟!»
در این بین متوجه شدم کـه مریم و چند نفر دیگر از جمله گیتی گیوه چی و فائزه محبت کار بـه دقت بقیـه را زیر نظر داشته و تعدادی از اعضای ارشد مشغول صحبت و متقاعد نفراتی بودند کـه درون آوردن لباس تعلل داشتند.
مثلا درون صحنـه ای چند نفر از زنان ارشد و شکنجه گر کـه ول کن شورای رهبری نبودند بنام فائزه محبت کار، گیتی گیوه چی، و معصومـه ملک محمدی اطراف مـینو فتحعلی را کـه بعدها کشته شد گرفته بودند و با او کار توضیحی مـی د و بعد شخص مریم هم بـه این جمع اضافه شد و من آمدم نزد آنـها کـه ببینم چه خبر هست دیدم مریم داشت بـه مـینو مـی گفت حتما کـه شیرجه بزنی و لباس شرک و ریـا را ی بعد دیدم گیتی بـه من گفت کـه بتول تو برو الان مـینو هم مـی آید برو کـه تو از دست ندهی اینـها همـه ارزشـهای خمـینی هست کـه داره از مـینو کنده مـی شود و یگانـه مـی شود.
گاهی مسعود جدی مـی شد و مـی گفت لباسهای شرک و جاهلیت را درون آورید و این حوض شما هست کـه بایستی درون آن شیرجه بزنید و اینجا یگانـه شوید کـه تا درون تمام صحنـههای رزم، کار و مسئولیت مثل کوه استوار باشید و اینکه آیـا من با شما زنـها پیروز مـی شوم؟
و گاهی مسعود شوخ مـی شد ومـی خندید درون حالیکه یکی از زنان درون آغوش او بود و از اومـی گرفت مـی گفت کـه بقیـه بروید دیگه مقرهایتان و چراغها را خاموش کنید، ما دوتا مـی خواهیم بخوابیم، یـا اینکه ما مـی خواهیم بچه دار شویم
به این ترتیب یک حس و عاطفه خفته کـه شاید درون ما زنـها بعد از سالها بدون همسر و بدون دوست داشتنی و بدون عشق کـه درون تشکیلات سرکوب شد بود بیدار شد و مریم ما را وادار مـی کرد کـه بـه مسعود نثار کنیم و اینجا صحنـه هائی بود کـه دیگر فیلم بازی های مسعود جائی نداشت و کاملا برجسته مسعود حال مـی کرد و گاهی حتی شروع بـه مدیحه سرائی بـه منظور مریم همـه مـی کرد کـه چه عشق لایزالی بـه او دارد و مـی گفت کـه تنـها زنی هست کـه عاری از حسادت هست چرا کـه شوهرش را با تمامـی زنان دیگر قسمت کرده هست و مریم مـی گفت کـه “من عاشق ترین هستم”
حتی ما را تشویق مـی کرد کـه شاهد عشق ورزیدن سایر زنـها بـه مسعود باشیم و او را فقط بـه منظور خودمان نخواهیم، خود رجوی همان زمان بـه شیدا طاهری کـه مسئول زنان بسیـار کم سن و سال نظیر حتی خود مریم بود گفت کـه هنر تو این هست کـه بقیـه انت را درون این حوض (برنامـه ) بیـاوری اهلش هستی یـا حسادت مـی کنی و من کـه مو بر تنم از این صحبت راست شده بود حیران بـه لبان شیدا مانده بودم چرا کـه یـاد کانی مـی افتادم کـه سنشان فقط ۱۵ سال بود و بعد شیدا کـه وار مـی گفت قول مـی دهم…. با شاخص مریم
این ضیـافت و مـهمانی آخرین نبود و بعد همـینطور نوبه ای هر ماه یـا هر دوماه یکبار این جلسات کـه تا قبل از سرنگونی صدام ادامـه داشت.
سپس زنان بـه صف ایستادند و هر یک از آن ها ثبت نام شدند کـه تا بـه صورت نوبتی و درون یک شب با مسعود شوند
یکی از زنان بالای عضو شورای رهبری سازمان بـه شکل خصوصی و سری بـه من گفت کـه با چشمان خود دیده کـه مسعود رجوی بـه صورت دستجمعی درون پایگاه اشرف با زنان عضو شورای رهبری و اعضای دفتر خود رابطه برقرار کرد.
و البته کـه درون کنار این ضیـافت ها ماکزیمم حفاظت اطلاعات وجود داشت و وجه شکنجه و آزاری کـه هر کدام از ما بابت حفظ این کاریـها مـی کشیدیم هم بماند و درون این بحث نمـی گنجد و چهانی کـه درون این مـیـان خونشان ریخته شد و همـینجا دوست دارم ازانی همچون مـینو فتحعلی و مـهری یـاد کنم کـه بخاطر همـین بحث حفاظت اطلاعات حوضهای رهبری(برنامـه های مخفیـانـه ) سر بـه نیست شدند.
یـا برنامـه ای کـه به منظور همـه ما داشتند و درون مقطعی کـه نیروهای آمریکائی آمده بودند قرار بود کـه اگر آمریکائی ها بخواهند وارد اشرف بشوند و وارد تشکیلات همگی ما آماده شده بودیم بـه منظور خودسوزی جمعی کـه البته درون یک زد و بند خائنانـه آنـها وارد مقرها و تشکیلات ما نشدند و فقط بـه حفاظت از بیرون بسنده د و مقری بـه فاصله تقریبا سه کیلومتر از مرکز پادگان اشرف ایجاد د کـه کاملا مستقل از اشرف بود و با سیم خاردار و حفاظت جدا شده بود. بـه منظور همـین تشکیلات کاملا حفظ شد و هر بلائی کـه خواست بر سر افراد آورد کـه شرح یکایک آن درون ا ین مقاله نمـی گنجد
همکاری و آدمفروشی توسط تشکیلات این سازمان بـه منظور آمریکائی بـه حدی بود کـه حتی بعد از فرار من درون حالیکه من بـه آمریکائی ها گفتم کـه نمـی خواهم سازمان بفهمد کـه من فرار کرده ام و مگر شما آزادی را نمایندگی نمـی کنید بعد چطور از یک سازمان کـه درون لیست تروریستی شما هم هست حساب مـی برید اما آمریکائی ها بـه مجاهدین خبر دادند کـه من از مقرشان فرار کرده ام و به منظور بازگرداندن من بـه اشرف مژگانشان کـه آن موقع سمت مسئول اول داشت و فهیمـه اروانی و نفرات رتبه اول با دمپائی بـه منظور بازگرداندن من دوان دوان بـه مقر آمریکائی ها آمدند
رجوی عخودش را بر روی گردنبندهای طلا حک مـی کرد و بـه گردن زنان انتخاب شده مـی ا نداخت
به ما گفته شد کـه زنان دیگر درون لایـه های پائین تر متوجه این گردنبندها نشوند ولی بعدا درون یک جلسه کـه رجوی عصبانی بود و رفت روی تابلو نوشت کـه “مرا نکشید و نفروشید” و گفت کـه این موضوع گردنبند بـه لایـه بعدی بصورت محفلی انتقال پیدا کرده هست و مریم گفت کـه ما بـه منظور اینکه جلوی این فضای محفلی و به منظور اینکه حساس نشوند روی رابطه زنان حوض رفته شورای رهبری ما بـه همـه شورای رهبری حتی درون سطح حوض نرفته یعنیـانی کـه تماس با رجوی نداشته اند و همـینطور لایـه پائین تر یعنی زنان کاندید شورای رهبری هم از این گردنبند ها هدیـه خواهیم داد و بعد از آن باز گیتی داد سخن داد کـه حتما هر گونـه درز اطلاعاتی درون نطفه خفه شود و پذیرفته نیست سر برود نباید سر سوزنی ا ز این اطلاعات درز پیدا کند.
در همـین نشست بعنوان بالاترین بخشش توسط رهبری مرگ بـه منظور کلیـهانی کـه درون لایـه شورای رهبری خیـانت کنند و از اطلاعات رجوی حفاظت نکنند و یـا هر مخالفتی با رهبری و تشکیلات ابراز کنند بریده شد و از کلیـه نفرات تعهد کتبی گرفته شد، و من کـه قلبم مثل یک بمب بودم بر علیـه سیستم ظالمانـه و نوع عجیبی از داری کـه بخصوص طی سالهای ۷۷ بـه بعد درون شورای رهبری شاهدش بودم. تصمـیم گرفتم کـه تا رسیدن موقع مناسب همچنان با انطباق صد درون صد عمل کنم و این برگه را نـه تنـها امضاء کردم بلکه اثر انگشت هم روی آن زدم.
خلاصه بعد از آن، نشستهای متوالی با مریم داشتیم کـه حتما لحظه بـه لحظه درباره واکنشهای درونیمان صحبت مـیکردیم و مـینوشتیم و مریم عبور هر را تایید مـیکرد و بعد از آن حتما ارتقای درجه و مسئوولیت داشت و البتهانی هم بودند مثل خانم مـینو فتحعلی و خانم مـهری یـاانی دیگر کـه زنده هستند و ما هرگز آنـها را ندیدیم. اما خانم مـینو فتحعلی و مـهری را کـه قصه دیگری دارند و من بعدا بـه این دو قربانی مـی پردازم.
مکررا مریم درون نشست ها مـی گفت کـه کـه چکار کردید و بـه چه فکر مـی کنید چرا بعد از آن حوض و رهائی درخواست ی با مسعود نداده اید و شما هنوز خودتان را همسر مسعود نمـی دانید و هنوز قدم جای من نگذاشتید حتما درون همـه زمـینـه ها پا جای من بگذارید. بارها بـه ما مـی گفت کـه اگر سقف رهبری عقیدتی این اتاق هست سقف ارتباط و زناشوئی این مـیز هست و شما هنوز شما این سنگ قبرتان را برنداشته اید. اصطلاح سنگ قبر را بسیـار بـه منظور ما استفاده مـی کرد و مـی گفت کـه سنگ قبرتان همان ملعون یعنی شوهر سابق شما یعنی همان استفراغ خشک شده! هست کـه هنوز حائل شما هست با رجوی البته با عرض پوزش از بکار بردن این کلمات و اصطلاحات کـه آنجا مریم رجوی بکار مـی برد بـه منظور ا ینکه با تفتیش عقاید ما نسبت بـه همسر و عشقمان ما را متنفر کرده و درون عوض بـه مسعود نزدیک کند.
با همـه این احوالات بـه منظور خودم اینطور هضم مـیکردم کـه مثل اسماء یـا…. شاید واقعا این جلسات لازم هست بخصوص کـه با همـه این تحریکات من مـی دیدم کـه ی صورت نمـی گیرد نگو کـه بعد از این جلسات باانی کـه مـی خواسته کار هم دنبال مـی شده و مسئله بـه اینجا ختم نمـی شده اما اوایل بـه منظور من روشن نبود.
من با ۳ نفر از اعضای شورای رهبری بـه نامهای «ش ـ ح»، «ز ـ ش» و «ب ـ ر» حول این جلسات حرف زده بودیم و یکی از اینـها کـه سطح مسئولیت بالایی هم داشت، مـیگفت کـه خودش غیر از موارد تکی کـه رجوی با خودش داشته چند نفری با برخی نفرات هم ستادیاش همخوابگی با رجوی داشته اند یعنی بصورت جمعی اما قبول آن بـه منظور من سخت بود چون کـه خودم بـه چشم ندیده بودم آنـها بـه من گفتند کـه مطمئن باش کـه نوبت تو هم مـی رسد صبر داشته باش اگر کمـی خودت را عاشقتر و شیفته تر نشان بدهی و نزدیک تر بشوی مـی بینی.
آنوقت مـی بینی کـه مسعود وقتی کـه هوس کند حتی بـه خوابگاهت درون آسایشگاه شورای رهبری سراغت مـی آید و حتی درون مسئولیت همانی کـه با رجوی داشته اند آسایشگاهشان جدا بود و البته من خیلی شک کرده بودم چون همـه نشانـه ها کـه مـی دادند درست بود.
وقتی من بـه ش/ح گفتم کـه اگر چنین چیزی باشـه من دیگر یک روز هم درون سازمان نمـی مانم، امکان ندارد کـه رجوی اینکار را د گفت حالا مـی بینی کـه رجوی اینکار را مـی کند و تو هم بیش از قبل حتما کـه درون سازمان بمانی چاره ای نداری این مسیر انقلاب هست انگار شوخی گرفتی کـه مریم گفت کـه مثل من و او از مـهدی ابریشمچی طلاق گرفت و با مسعود خوابید دیگه بله را گفتی حتما که تا آخر بیـائی و گفت کـه دوستانـه بهت بگویم اصلا مخالفت نکن نیست و نابود مـی شوی و حتی گفت فکر نکردی کـه یکدفعه چرا نغمـه حکمـی مرد…… چرا سیده زهرا فیض بخش مرد …… آن موقع هنوز مـینو فتحعلی و مـهری زنده بودند و من پرسیدم تورا خدا بگو چرا مردند گفت ولش کن بابا همـین کـه گفتم چاره ای نداری…..
تا اینکه درون یکی از روزها نوبت بـه من رسید. مریم مرا فرا خواند و گفت: “امشب شب عروسی و شب معراج توست!!” بـه هنگام شب بـه محل اقامت مسعود رفتم و مریم مرا کـه تا اتاق خواب او همراهی کرد و مسعود با من شد و رابطه برقرار کرد. قبل از اینکه با من انجام بدهد دوباره گفت کـه حتما آیـه محرمـیت را بخوانیم گفتم چرا؟ گفت بـه این دلیل کـه شاید درون ذهن خودت مرتکب خطائی از جنس خیـانت بـه من شده باشی و بنابر این حتما دوباره محرمـیت خوانده شود.
من کـه اصلا باور نمـی کردم کـه رجوی دست بـه اینکار بزند و درون برابرش شوکه شده بودم و او هم متوجه حیرت من شد بـه من گفت: خدا درون قرآن گفته ” لم ترآنی” یعنی اینکه من درون مردمک چشمان تو جا نمـی شوم و هرگز سعی نکن کـه من را از دریچه چشمان انسانی بفهمـی و من بکلی گیج شده بودم………………..اما بـه جرأت مـی توانم بگویم کـه تصمـیم بـه ترک تشکیلات مجاهدین از همـین جا درون من حتمـی شد و فقط منتظر یک فرصت بودم کـه فرارم تضمـین داشته باشد نـه اینکه مثل مـینو فتحعلی کـه حین فرار دستگیر و زندانی و …………شد
این رابطه های از نوع سوء استفاده تقریبا چند سال ادامـه داشت و هر روز دعوای من با خود رجوی بالا و بالاتر مـی گرفت با خود مـی اندیشیدم، چگونـه رجوی کـه خودش را رهبر یک سازمان سیـاسی مـی داند دست بـه اینکار مـی زند، آیـا این خیـانت بـه یـارانش نیست کـه دستبرد بـه همسران آنـها مـی زند. و اگر این خوب هست چرا درون نـهایت مخفی کاری انجام مـی شود………
چطور من حق همسرم کـه عاشق هم بودیم نبودم و او حتما ریـاضت پیشـه کند و تمایلات اش را سرکوب کند و من همـینطور و اینـهمـه سال سختی و مرارت بـه منظور همـه اما رجوی کیست و چگونـه مـی تواند دست بـه اینکار بزند. این چه برابری هست و افسوس مـی خوردم از همـهانیکه بـه منظور این مرد کشته شدند از همـه خانواده هائی کـه انشان را بـه چه امـید و ا عتمادی بـه دست رجوی سپردند و یـا انی کـه با نام این فرد کشته شدند.
با خود فکر مـی کردم اگر همـه از مریم گرفته کـه تا همـه تشکیلات این را بـه راستی بـه این مرد تحمـیل کرده اند او کـه خودش رهبری هست چگونـه دست بـه اینکار مـی زند. اما آنچه از رجوی یـافتم یک دیکتاتور یک قطب و یک خودخواه و خود پرستی کـه شیفته خودش بود.
مـی اندیشیدم کـه آیـا یک پیشوا نباید آنچه را کـه به منظور مردان هواداراش توصیـه مـی کند از ریـاضت کشیدن کـه تا تهی شدن از مرد بودن و نیـاز بـه همسر و ارضای غریزه اما چگونـه بـه خودش چنین اجازه ای را مـی دهد و بعد هم بـه گردن زن نگونبخت انداخته کـه بخاطر مشکل تو است!
زمانی فرا رسید کـه دیگر توان انطباق کار هم نداشتم و نمـی توانستم اینـهمـه ظلم و نابرابری بین آنچه کـه درحرمسرا اتفاق مـی افتد و درون کاخ رجوی و آنچه کـه بر سر اعضاء مـی گذرد را فقط نظاره گر باشم، بلاخره درون آخرین ملاقاتها رجوی حتی من را تهدید هم کرد و درون حالیکه از خشم بر خود مـی لرزید کـه چرا مسئولیت بتول رجائی را تحویل نمـی گیرم و من از آن طفره مـی رفتم نعره زد کـه من را کشته و درون همان سیمرغ بـه خاک مـی سپارد.
با خود فکر مـیکردم این همـه شبانـه روز بـه دستور تشکیلاتی و نشستهای موسوم بـه سرویس تشکیلاتی، توی سر برادرهای تحت مسئولمان مـیزنیم و خون آنـها را درون شیشـه مـیکنیم کـه چرا نگاه چپ بهی کردی و طلاق و فشار و بـه قول مسعود کـه همـیشـه سفارش مـیکرد و دستور مـیداد کـه سه کـه تا ” ت “را را بایستی دائما این مردها بالای سر خود احساس کنند تیغ، تبر و تپانچه
وقتی بـه مردان نگاه مـی کردم کـه چگونـه جان مـی کنند رجوی حتی نرم معمول دیکتاتورها را هم درون مورد مردان زیر پا گذاشته بود چون همـیشـه ضرب االمثل بود کـه “رطب خورده منع رطب کی کند”
رجوی مـیگفت دلسوزی بـه منظور برادرهای تحت مسئول یعنی همخوابگی با آنـها و بـه ما درس شقاوت و سنگدلی مـیداد.
غلتیدن مسعود رجوی درون روابط ، آن سوی سکه قدرت طلبی، کیش شخصیت او بود.
من مـی توانم بـه قطعیت بگویم کـه هر راهی را کـه مـی شد اشتباه رفت رجوی رفت و هرکاری کـه مـی شد اشتباه کرد رجوی کرد.
من همـیشـه بـه عبث و احمقانـه فکر مـیکردم کـه همـه اینـها فقط بـه منظور امتحان و تست است، تست قرار گرفتن درون آرمانهای رجوی کـه تا اینکه خودم با تمام وجود لمس کردم کـه نـه، یک پارامتر مـهم دیگر هم وجود دارد و آن توتالیتاریسم و جایگاهی ملکوتی کـه رجوی بر آن توهم دارد و متأسفم از اینکه این سطور را مـی نویسم و بغض گلویم را مـی فشارد چرا کـه حتما بگویم با آرمان حنیف و بنیـانگذاران و با اعتماد نسل ما چه شد؟
رجوی مـی گفت کهی نمـی تواند بگریزد از شورای رهبری و روی این خیلی مطمئن بود. و یکبار کـه رجوی روی تابلو نوشت جرم شورای رهبری خائن چیست؟ و هنگامـی کـه با فریـاد اعدام… اعدام جمع روبرو مـی شد آن را پاک مـی کرد و گفت ای ابلهان دیدید کـه شکاف دارید. نباید شورای رهبری خائن داشته باشیم حتما درون نطفه هر ضد ارزشی خفه شود و تضمـینش کی است؟
بعد روی تابلو مـی نوشت جمع ناموس… یعنی شماها……
البته فقط این هم نبود بعدها بـه بهانـه اینکه درون قرارگاه نفوذی هست و بـه اسم حفاظت از شورای رهبری تردد ما دو نفره شد. و اینکه هیچ شورای رهبری درون هیچ جای تشکیلات چه خارج و چه داخل نباید تکی باشد و این ممنوع شده بود. بـه همـه شورای رهبری یک پیجر داده بودند و همـه مرتب زیر کنترل شدید بودند
اما چگونـه با فریب و ریـا همـه مردان را وادار بـه طلاق کرده هست و خودش بعد از اشرف حتی سال اشرف تمام نشده با فیروزه بنی صدر ازدواج مـی کند و بعد با مریم یعنی همسر رفیق خودش ازدواج مـی کند، و بعد این جریـان بـه همـینجا ختم هم نمـی شـه و تازه خود این مریم یعنی سوگولی حرمسرا مـی شـه دلال سایر زنـها……
گاهی با خود فکر مـی کردم شاید کـه رجوی هم نمـی دانسته کـه آخر و عاقبت کیش شخصیتش این مـی شود. خلاصه ایزوله اینـهمـه زن و مرد و بعد رفتن این ریلها روی مغز و احساسات آنـها از جدا آنـها از خانـه و خانواده و اموال و دوستان و آشنایـان کـه تا بعد جدا سازی زنـها و مردان از هم کـه تا بعد جدا سازی کودکان و بعد طلاق و جداسازی زنان و مردان و بعد ی با این زنان کـه از مریم یعنی همسر رفیق خودش مـهدی ابریشمچی شروع کرد، و همانگونـه کـه گفتم بعد خود او را بکار گرفت، من حتی مثال زدم او چشم بـه ان ما هم داشت….و شاید خدا بـه او فرصت نداد
[آنچه از فساد و حرمسرای مسود رجوی نمـی دانید / ماجرای ... تصاویر تهران در محاصره برندهای خارجی]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 04 Jan 2019 05:26:00 +0000